شهر پریشتینا (Pristina) در کوزوو نسبت به دیگر پایتخت های اروپایی متمایز بوده و اغلب اوقات به عنوان زشت ترین پایتخت این قاره شناخته می شود. این شهر مکانی است که من نیز مانند بسیاری دیگر فکر نمی کردم هیچگاه به آن سفر کنم یا بتوانم آن را از نزدیک ببینم. تنها چیزهایی که در مورد این شهر می دانستم چیزهایی از گوشه تاریک و مبهم ذهنم بود که آن هم از طریق اخبار تراژیکی که از جنگ های کوزوو در اواخر دهه 1990 و پاکسازی نژادی که باعث بی خانمانی 750.000 آلبانیایی شد حاصل شده بود. برای سال ها اکثریت آلبانیایی کوزوو، برای تحت کنترل قرار دادن این منطقه به رویارویی با صرب های کشور پرداختند، اقلیتی که علیرغم اینکه تنها 10 درصد از جمعیت کشور را تشکیل می دادند اما کوزوو را مهد هویت فرهنگی خود می دانستند.
با این وجود در عصر یک روز گرم تابستانی من در راه پیدا کردن راهم در کوچه های باریکی در جنوب کلیسای سنت مادر ترزا در نزدیکی بلوارهای بیل کلینتون و جرج بوش بودم. بعد از 10 روز کوهنوردی در کوهستان های آلپ آلبانی به عنوان مسیری برای خروج به پریشتینا آمده بودم. بعد از اسکان در یک آپارتمان اجاره ای که آب نداشت (معضلی که کل محله را درگیر کرده و جوابی برای آن نیافتم) تنها بیرون رفتم و تصمیم گرفتم که دو روز را در شهر بمانم.
امروزه علیرغم این که برخی از قدیمی ترین مساجد اروپا در این شهر قرار دارند اما بخش زیادی از معماری عثمانی پریشتینا که روزگاری مایه مباهات این شهر بود با سازه های کمونیستی از روزگار حکومت صرب ها جایگزین شده است. در واقع، یکی از اهداف من در طول اقامت در این شهر دیدن بدنام ترین این ساخت و سازهای عصر کمونیسم بود: کتابخانه ملی کوزوو، ترکیبی عظیم از بلوک های بتنی که بسیاری آن را یکی از زشت ترین سازه ها در جهان می دانند. این کتابخانه در سال 1982 افتتاح شده و مشهورترین و بزرگ ترین اثر معماری شهر به شمار می آید، سازه ای بسیار غول پیکر که فضای خارجی فلزی و شبه حصار آن انسان را به یاد زندان می اندازد.
با این وجود وقتی که از درهای شیشه ای مخفی شده در زیر نمای فلزی کتابخانه گذشتم، متوجه زیبایی متفاوتی در 99 گنبد و پنجره های بزرگ ساختمان آن شدم. هم نمای غیرمعمول و هم سنگ های مرمری موزاییکی سالن مرکزی کتابخانه که با نور طبیعی و از طریق بزرگ ترین گنبد تغذیه می شد، ارتباط بین معماری گمشده بیزانس و اسلام را نشان می داد.
تاریخچه کلیسای سنت مادر ترزا از میل کوزوویی ها برای کنار گذاشتن دهه ها تنش و درگیری خبر می دهد که البته بیشتر قومیتی بوده تا مذهبی. به گفته راهنمایم، بکیم ژمیلی، مسلمانان نیز مانند مسیحیان کمک هایی برای ساخت این کلیسا کرده اند که بخش زیادی از این هدایای مالی از جانب قومیت
آلبانیایی که در ایالات متحده زندگی می کنند آمده است.
اما راه رسیدن کوزوو به صلح و استقلال ضرورتاً به آبادانی و سعادت ختم نشده است. در حال حاضر تنها 114 کشور از 193 کشور عضو سازمان ملل استقلال کوزوو را به رسمیت شناخته اند و همانطور که ژمیلی می گفت بخش زیادی از اقتصاد این کشور از طریق پول هایی که کوزوویی ها و آلبانیایی تبارهایی که در کشورهای غربی کار کرده و برای بستگان خود در این کشور می فرستند حمایت می شود. او می گوید: «بدون تمام پولی که از بیرون وارد کوزوو می شود اقتصاد از هم خواهد پاشید». به گفته بانک مرکزی کوزوو، کوزوویی هایی که خارج از این کشور کار می کنند تنها در سال 2015 بیش از 752 میلیون یورو برای خانواده هایشان در این کشور فرستاده اند. در شروع سال 2018، نرخ بیکاری در کوزوو حدود 27 درصد بود نیروی کار فعال این کشور که افراد بین 15 تا 64 سال را در بر می گرفت تنها 39 درصد از جمعیت کل کشور را تشکیل می دادند.
در واقع یکی از جالب ترین چیزهایی که در مورد شهر پریشتینا فهمیدم فرهنگ قابل توجه کافه داری و کافه گردی آن بود. در هر محله با ده ها کافه روبرو می شوید به نحوی که گفته می شود در شهری که تنها 200.000 جمعیت دارد بیش از 100 کافه فعال هستند. مانند خود پریشتینا، کافه های آن نیز ترکیبی از تاثیرات فرهنگ و معماری بالکانی، اروپایی و خاورمیانه ای است با قهوه های غلیظ ماشیاتو که با نمونه های ایتالیایی برابری کرده و برخی دیگر نیز قهوه های شیرین و خوش طعم ترک را سرو می کنند.
جدای از قهوه، چیزی که این کافه ها را در نگاه من منحصربفرد می سازد معنایی است که این کافه ها برای مردم شهر دارند. کافه یک کسب و کار طبیعی و معمول در منطقه ای است که چشم انداز اقتصادی و تجاری قابل توجهی ندارد اما به لطف این که همه مردم شهر قهوه می نوشند به یک کسب و کار پررونق در شهر تبدیل شده اند. همچنین این کافه ها مکان هایی برای گرد هم جمع شدن کارمندان و کارگران ارگان های دولتی، کسانی که بیکار هستند و روشنفکران و افراد تحصیلکرده جوان به شمار می آیند. جالب اینکه ظاهراً نقشه ها و برنامه ریزی ها برای استقلال کوزوو از همین کافه ها آغاز شده است.
بعد از 5 دقیقه پیاده روی از بلوار ننه ترزا به بنای یادبود NEWBORNمی رسم که یازدهمین سالگرد استقلال کوزوو از صربستان را نشان می دهد. هر ساله در روز 17 فوریه که روز استقلال کشور است، کوزوویی ها این بنای یادبود را تزیین و بازسازی می کنند، گاهی کلمات غول پیکر این بنا با گرافیتی های رنگارنگ تزیین شده و گاهی نیز شهروندان با امضاهای خود روی آن را می پوشانند. بر اساس نمایشگاهی که در موزه کوزوو برپا شده، این تغییرات سالانه نماد جستجو و تلاش همواره در حال نوآوری و تغییر هویت مردم کشور و سمبل رشد کوزوو است. در خیابانی که این بنای یادبود در آن واقع شده، یک بنای یادبود بسیار تراژیک به نام Heroinat Memorial وجود دارد که در سال 2015 رونمایی شده و به نشانه احترام به 20.000 زنی که در طی جنگ کوزوو بین سال های 1998 و 1999 مورد تجاوز قرار گرفتند ساخته شده است. هر تکه از این بنای یادبود نماینده یکی از این زنان است و به طول کلی چهره یک زن را به تصویر می کشند. این بنا برایم بسیار شوکه کننده و دردناک بود.
کوزوویی ها بمباران های ناتو به رهبری امریکا در سال 1999 که در نهایت آزادی آن ها از حاکمیت صرب ها را در پی داشت و به پایان درگیری ها بین دو طرف انجامید به خاطر دارند. ژمیلی می گوید: «ما آمریکا را دوست داریم؛ ما بیل کلینتون را دوست داریم. آمریکایی ها قهرمانان ما هستند». مانند خود پریشتینا گاهی این عشق زیبا نیست. اشپند احمدی، شهردار پریشتینا می گوید: «شاید ما زشت ترین مجسمه بیل کلینتون را در جهان داشته باشیم. همسرش هیلاری از آن رونمایی کرد با این ژست که این شباهتی به شوهر من ندارد!».
در نهایت بار دیگر باید تاکید کرد که پریشتینا هیچ شباهتی با پاریس و رم ندارد اما به این نتیجه رسیدم که اگر گذشته را به یاد داشته باشی و خود را در زمان حال غرق کنی مردمی بسیار منعطف و پایتختی جوان را خواهی یافت که می خواهند فصل بعدی زندگی خود را به نگارش دربیاورند، فصلی که بدون شک زیباست.