با داشتن تلویزیون ما بینندگان عملا آموزش می بینیم که گردشگرانی با تعریف استاندارد باشیم و با تاریخ محلی که به صورت .سطحی و حتی گاها کلیشه ای شکل گرفته، مکانی را به طور سطحی تجربه کنیم و با وبسایت رزرو هتل ایران هتل آنلاین هوشمندانه سفر کنید
غذای فیلیپینی هم اکنون در امریکا جایگاهی دارد و جمعیت چهار میلیونی ما احساس خوبی نسبت به آن دارند و هنوزهم بوردین اولین فرد معروفی در زمینه غذا است که به خاطر عامل ترس به غذای ما نزدیک نشد چون خوراک ها از مواد خونی و تخم نارس اردک تهیه شده بود. با این وجود، او فیلیپینی ها را بخشنده ترین مردمان در جهان می داند و می گوید استعدادهای موسیقیایی بیشتر ماها غریزی است و وقتی گفته می شود lechon فیلیپینی بهترین خوک در دنیا است، برای ما جای بسی مباهات است.
اما از طریق شغلش، بهترین گاری که برای ما انجام داد این بود که به زندگی، احساس، تفکر و نفس کشیدن فیلیپینی ها واقف شویم و ازآن ها بپرسیم چه کسی هستند و به پاسخ های آن ها گوش فرا دهیم. او سعی نکذئ تجذبیاتش از فیلیپین را در قالب یک پکیج قابل درک ارایه کند، به جای اینکار به مردم اجازه می دهد تا در حین داشتن زیبایی های پیچیده و متنوع خودشان، انسان باشند. در فصل هفت “Parts Unknown” بوردین به مانیلا می رود. آنجا در یک سکانس، او در مورد Jollibee یعنی یک رستوران فست فود محلی در فیلیپین غلو می کند و همین امر باعث می شود او به تنفرش از فست فود غلبه کند، سپس مهمانی کریسمس را به هم می زند.
در صحنه بعدی بوردین مغرضانه در خیابان های فقیر نشین مانیلا پرسه می زند و مشکلات گذشته این کشور را بیان می کند و داستان های را از روزنامه نگارانی که برای حفظ امنیتشان مسلح بودند را بیان می کند. بسیاری از دوستان فیلیپینی من در قسمت مربوط به فیلیپین گریه می کردند چون حقایق کاملا شفاف و صادقانه بیان می شد. در حالیکه بیشتر مردم فیلیپینی ها را افرادی حاضر در همه جا و با گدشته درخشان در بیمارستان ها و کشتی های کروز می دانند، بوردین این مسایل را نادیده گرفت.
او فداکاری هایی که هر روز برای خانواده هایشان انجام می دادند را نشان می داد و علاقه شدید آن ها را به سرزمین مادری شان و همچنین علاقه پایان ناپذیر آن ها را به افرادی که دوستشان دارند نشان می داد. او گفت فیلیپینی ها با غرور و عشق شدی نسبت به کشورشان صحبت می کنند. و اگر شما یک کارگر برون مرزی فیلیپینی هستید، این صحبت ها عمیق تر است. افراد نقش آفرین در برنامه آنتونی داستان های زندگی شان را به او می گویند چون او با دقت به آن ها گوش فرا می دهد. او زیبایی را در ناراحتی و سختی های هر روز می بیند. با دیدن برنامه های او در می یابید که افراد پشت دوربین برای او چیزی بیشتر از تماشاچی هستند.
امروزه از هر کسی که دوربین به دست داشته باشد این جمله را بارها می شنودید که غذا فرهنگ است اما بوردین به ما نشان داد که این جمله واقعا حقیقت دارد. هیچ کس در دنیا تا حدی کار نکرده که از غذا را به ابزاری برای اینکه انسان ها انسانیت را در وجود یکدیگر ببینند، استفاده کند. از فیلیپین گرفته تا کامبودیا، بورما، اتوپیا تا اوزارک و دترویت و هاتای بعد از اینکه دیگر دوربین های امریکایی از بین رفته بودند، او با تمایل خودش به جوامع مختلفی رفت تا مانند انسان ها با آن ها رفتار کند و به آن ها این فرصت را بدهد که داستان های زندگی شان را با زبان خودشان بیان کنند.
آنتونی بوردین بالاتر از هر کسی دنبال عمق و رنگ بود و با از دست دادن او جهان بیشتر در معرض دو بعدی شدن و سیاه و سفید شدن قرار گرفت. اکنون نوبت همه ماها است که مانند او انتظار داشته باشیم، تقاضا کنیم و بهتر عمل کنیم. برای به اشتراک گذاشتن اسرار آشپزخانه، برای خوردن غذا بدون رزرواسیون و برای کشف مسایل ناشناخته باید همانند او عمل کنیم.