از نظر بریتانیایی ها، هلند محلی فوق العاده برای زندگی است. شهرهای زیبا، سواحل معرکه، خدمات عمومی عالی و آبجوهای خوشمزه. تنها یک مشکل وجود دارد: مردم به طرز باورنکردنی گستاخ وبی ادب هستند. برای رزرو هتل در کیش به وبسایت ایران هتل آنلاین مراجعه کنید و با رزرو هتل مارینا پارک کیش، اقامتی متفاوت و دلپذیر را تجربه کنید.
کافیست تا در یک جلسه تجاری ایده ای نسنجیده ارائه دهید تا با قساوت و سنگدلی تمام شما را ساکت کنند. اگر از دوستتان بپرسید که به نظرش لاغر شده اید یا نه، احتمالا از جواب دوستتان خوشتان نخواهد آمد یا اگر یک پروژه ی تیمی را در محل کارتان بررسی کنید، احساس خواهید کرد که در حال دعوا در یک بار هستید.
دقیقا یادم است که یکبار با خوشحالی و هیجان به یکی از دوستان هلندیم درباره کتاب جدیدی که در حال نوشتنش بودم گفتم و جوری با احتیاط تعریف کردم که تشویقم کند و از من حمایت کند ولی دوستم گفت: خیلی کتاب خسته کننده ای به نظر می یاد. فکر نکنم کسی بخونش.
برای کسانیکه در هلند زندگی نمی کنند، این عادت رک و راست حرف زدن خیلی شوکه کننده است زیرا با کلیشه هایی که خارجیها از هلندیها در ذهن دارند در تضاد است. در باور عمومی، هلندی ها مردمانی شوخ و شنگ و مهمان نواز هستند که به دیپلماسی و معامله گر بودنشان معروف هستند. با این وجود، اگر زمان زیادی را در هلند بگذرانید، خیلی زود متوجه خواهید شد که سرراست و رک حرف زدن امری رایج در این کشور است، یعنی تا حد زیادی شبیه فرهنگ دوچرخه سواری و نام های غیرقابل تلفظ مکانهایشان است.اکثر هلندی ها رفتار مودبانه آمریکایی ها را غیرمنطقی و دورویی، و علاقه بریتانیایی ها به طفره رفتن، دوپهلو حرف زدن و هارت و پورت کردنشان را مرز نفرت انگیزی و توهین آمیز بودن می دانند. از دید یک هلندی، بی پرده حرف زدن نشانه ضعف نیست بلکه نشان افتخار است. پیم فورتوین، سیاستمدار راست گرا، گفته ی معروفی دارد که همه آن را تحسین می کنند: “من همان چیزی را می گویم که به آن فکر می کنم و آن کاری را انجام می دهم که می گویم.”
عادت رک بودن مردم ریشه در تاریخ و جغرافی هلند دارد. کیس نوتبوم، رمان نویس، می نویسد: هلند کوه ندارد. همه چیز در محیط بیرون بدون حصار است. هیچ کوهستان و غاری وجود ندارد. چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد. هیچ نقطه تاریکی در طبیعت نیست. این کشور بر مبنای ارزش های صداقت و شفافیت کالوینیست بنیان گذاری شده است و دردوران عصر طلایی، تا حدی به خاطر پناه دادن به شورشیان و نوآورانی که در کشورهای دیگر جایی نداشتند، رونق گرفت و رشد کرد.
نیاز مداوم به مقابله در برابر طغیان آب نیز تاثیر عمیقی بر این کشور گذاشته است: اگر زمین کسی به خاطر مستحکم نبودن سد و بند آب فرد دیگری در خطر باشد، باید تصمیمات به صورت گروهی گرفته شوند.
در هلند که به مدل اجماعی اداره می شود، دولت ها همیشه ائتلافی هستند و تغییرات سیاسی عمده اغلب بعد از ماهها مذاکره میان رهبران احزاب، اتحادیه ها و بنگاههای کسب و کار مختلف اعلام می شوند. کل این نظام به این بستگی دارد که همه بتوانند به راحتی عقایدشان را بیان کنند. و زمانیکه شما همیشه مشغول ساختن سد باشید، دیگر همه رک و راست حرف می زنند، حتی اگر خوشایند نباشد.
امروزه، رک بودن هلندی ها معمولا پایه و اساس مذاکرات است: “به من بگو که به چه فکر می کنی و من هم به تو می گویم که به چه فکر می کنم و اینگونه می توانیم بر سر راه حل توافق کنیم”. ایراد این روش این است که مذاکرات می توانند پایان ناپذیر باشند (مثلا اگر شما با گروهی از مردم هلندی باشید و بخواهید تصمیم بگیرید که چه زمانی برای نهار بیرون بروید، این تصمیم گیری بیشتر از خود نهار خوردن زمان می برد.)
یکبار از یک رهبر کسب و کار که از تگزاس به لاهه نقل مکان کرده بود، سوال کردم که این دو فرهنگ کاری چه تفاوتهای اصلی با یکدیگر دارند. او آهی کشید و پاسخ داد: در هلند جلسات بسیار بیشتری داریم… خیلی بیشتر. البته تعمال و تساوی میان همکاران و غیررسمی بودن نیز موضوع قابل توجهی است. در هلند اکثر کارمندان با شلوار جین سرکار می روند و حتی اعضای خانواده سلطنتی نیز اغلب با دوچرخه سرکار می روند. برابری ستایش می شود، در سلسله مراتب های اداری رئیس و مرئوس به آن معنا وجود ندارد و ادعای برتری داشتن گناهی کبیره است. در چنین شرایطی، گفتن اینکه چه چیزی در ذهنت می گذرد، نه تنها ضروری نیست بلکه طبیعی نیز هست. اگر از چیزی خوشت نمی آید، چرا چیزی در موردش نمی گویی؟
البته در پاسخ باید گفت که حق صحبت کردن داشتن به این معنی نیست که بهتر است همیشه آن را به زبان آورد. در عصر اینترنت، گاهی اوقات رک و راست بودن بهانه ای است برای گفتن چیزهای غیرقابل قبول. نسل جدیدی از سیاستمداران پاپیولیست اغلب می گویند ما “رک و راست” هستیم ولی از آن برای بحث های صادقانه استفاده نمی کنند، بلکه از رک و راست بودن به عنوان وسیله ای برای تحریک مشکلات و جلب توجه استفاده می کنند.
زمانیکه هفته گذشته از جنوب هلند به لندن سفر کردم، خیلی برایم سخت بود که نتیجه گیری کنم که هلندی ها دارند کار درستی انجام می دهند. به نظر می رسد که بسیاری از بریتانیایی ها در جامعه ای زندگی می کنند که سطح اضطراب و تشویش در آن پایین است و دائما در حال سنجش رفتار خود هستند تا رفتارشان را با سایر مردم جامعه هماهنگ کنند و از دلخوری و اهانت بپرهیزند.
شما تظاهر می کنید که لباس جدید دوستتان از چیزی که واقعا هست، قشنگتر است و به عمه تان می گویید که واقعا عاشق کیک های شکلاتی اش هستید و نمی توانید برای خوردن کیک بعدی او صبر کنید. این نوع ادب و نزاکت جذاب است ولی اگر به روش هلندی ها کارها را انجام دهید (همانطور که خودشان می گویند: صاف و مستقیم به دل دریا زدن یعنی رک و راست و صادق بودن) ممکن است جلوی خیلی از مشکلات را بگیرد و دیگر زمان را برای ظاهرسازیهای بی مورد تلف نکرد. مثلا مردم هلند فکر می کنند که موضوع برگزیت می توانست طی دو هفته حل و فصل شود.
زمانیکه حدودا 10 سال پیش به هلند نقل مکان کردم، برخی اوقات برایم سخت بودکه خودم را وفق دهم. من و همسر هلندیم اغلب بر سر سوتفاهماتی ساده دعوایمان می شد. همسرم گله و شکایت می کرد که “تو به من نگفتی که نمی خواهی به مهمانی شام بیایی” ولی من فکر می کردم که خیلی روشن منظورم را با گفتن “فکر کنم می توانیم برویم ولی گزینه های بهتری نیز وجود دارد” به همسرم گفته ام.
الان دیگر یاد گرفته ام که صریح تر و رک تر باشم و وااقعا الان خوشحالترم. حالا دیگر زندگی ساده تر به نظر می رسد. اگر همسرم از من بپرسد که آیا می خواهم به فلان جا بروم ( و برخلاف میلم باشد)، حالا مثل هلندی ها صاف و مستقیم می گویم: نه.
کافیست تا در یک جلسه تجاری ایده ای نسنجیده ارائه دهید تا با قساوت و سنگدلی تمام شما را ساکت کنند. اگر از دوستتان بپرسید که به نظرش لاغر شده اید یا نه، احتمالا از جواب دوستتان خوشتان نخواهد آمد یا اگر یک پروژه ی تیمی را در محل کارتان بررسی کنید، احساس خواهید کرد که در حال دعوا در یک بار هستید.
دقیقا یادم است که یکبار با خوشحالی و هیجان به یکی از دوستان هلندیم درباره کتاب جدیدی که در حال نوشتنش بودم گفتم و جوری با احتیاط تعریف کردم که تشویقم کند و از من حمایت کند ولی دوستم گفت: خیلی کتاب خسته کننده ای به نظر می یاد. فکر نکنم کسی بخونش.
برای کسانیکه در هلند زندگی نمی کنند، این عادت رک و راست حرف زدن خیلی شوکه کننده است زیرا با کلیشه هایی که خارجیها از هلندیها در ذهن دارند در تضاد است. در باور عمومی، هلندی ها مردمانی شوخ و شنگ و مهمان نواز هستند که به دیپلماسی و معامله گر بودنشان معروف هستند. با این وجود، اگر زمان زیادی را در هلند بگذرانید، خیلی زود متوجه خواهید شد که سرراست و رک حرف زدن امری رایج در این کشور است، یعنی تا حد زیادی شبیه فرهنگ دوچرخه سواری و نام های غیرقابل تلفظ مکانهایشان است.اکثر هلندی ها رفتار مودبانه آمریکایی ها را غیرمنطقی و دورویی، و علاقه بریتانیایی ها به طفره رفتن، دوپهلو حرف زدن و هارت و پورت کردنشان را مرز نفرت انگیزی و توهین آمیز بودن می دانند. از دید یک هلندی، بی پرده حرف زدن نشانه ضعف نیست بلکه نشان افتخار است. پیم فورتوین، سیاستمدار راست گرا، گفته ی معروفی دارد که همه آن را تحسین می کنند: “من همان چیزی را می گویم که به آن فکر می کنم و آن کاری را انجام می دهم که می گویم.”
عادت رک بودن مردم ریشه در تاریخ و جغرافی هلند دارد. کیس نوتبوم، رمان نویس، می نویسد: هلند کوه ندارد. همه چیز در محیط بیرون بدون حصار است. هیچ کوهستان و غاری وجود ندارد. چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد. هیچ نقطه تاریکی در طبیعت نیست. این کشور بر مبنای ارزش های صداقت و شفافیت کالوینیست بنیان گذاری شده است و دردوران عصر طلایی، تا حدی به خاطر پناه دادن به شورشیان و نوآورانی که در کشورهای دیگر جایی نداشتند، رونق گرفت و رشد کرد.
نیاز مداوم به مقابله در برابر طغیان آب نیز تاثیر عمیقی بر این کشور گذاشته است: اگر زمین کسی به خاطر مستحکم نبودن سد و بند آب فرد دیگری در خطر باشد، باید تصمیمات به صورت گروهی گرفته شوند.
در هلند که به مدل اجماعی اداره می شود، دولت ها همیشه ائتلافی هستند و تغییرات سیاسی عمده اغلب بعد از ماهها مذاکره میان رهبران احزاب، اتحادیه ها و بنگاههای کسب و کار مختلف اعلام می شوند. کل این نظام به این بستگی دارد که همه بتوانند به راحتی عقایدشان را بیان کنند. و زمانیکه شما همیشه مشغول ساختن سد باشید، دیگر همه رک و راست حرف می زنند، حتی اگر خوشایند نباشد.
امروزه، رک بودن هلندی ها معمولا پایه و اساس مذاکرات است: “به من بگو که به چه فکر می کنی و من هم به تو می گویم که به چه فکر می کنم و اینگونه می توانیم بر سر راه حل توافق کنیم”. ایراد این روش این است که مذاکرات می توانند پایان ناپذیر باشند (مثلا اگر شما با گروهی از مردم هلندی باشید و بخواهید تصمیم بگیرید که چه زمانی برای نهار بیرون بروید، این تصمیم گیری بیشتر از خود نهار خوردن زمان می برد.)
یکبار از یک رهبر کسب و کار که از تگزاس به لاهه نقل مکان کرده بود، سوال کردم که این دو فرهنگ کاری چه تفاوتهای اصلی با یکدیگر دارند. او آهی کشید و پاسخ داد: در هلند جلسات بسیار بیشتری داریم… خیلی بیشتر. البته تعمال و تساوی میان همکاران و غیررسمی بودن نیز موضوع قابل توجهی است. در هلند اکثر کارمندان با شلوار جین سرکار می روند و حتی اعضای خانواده سلطنتی نیز اغلب با دوچرخه سرکار می روند. برابری ستایش می شود، در سلسله مراتب های اداری رئیس و مرئوس به آن معنا وجود ندارد و ادعای برتری داشتن گناهی کبیره است. در چنین شرایطی، گفتن اینکه چه چیزی در ذهنت می گذرد، نه تنها ضروری نیست بلکه طبیعی نیز هست. اگر از چیزی خوشت نمی آید، چرا چیزی در موردش نمی گویی؟
البته در پاسخ باید گفت که حق صحبت کردن داشتن به این معنی نیست که بهتر است همیشه آن را به زبان آورد. در عصر اینترنت، گاهی اوقات رک و راست بودن بهانه ای است برای گفتن چیزهای غیرقابل قبول. نسل جدیدی از سیاستمداران پاپیولیست اغلب می گویند ما “رک و راست” هستیم ولی از آن برای بحث های صادقانه استفاده نمی کنند، بلکه از رک و راست بودن به عنوان وسیله ای برای تحریک مشکلات و جلب توجه استفاده می کنند.
زمانیکه هفته گذشته از جنوب هلند به لندن سفر کردم، خیلی برایم سخت بود که نتیجه گیری کنم که هلندی ها دارند کار درستی انجام می دهند. به نظر می رسد که بسیاری از بریتانیایی ها در جامعه ای زندگی می کنند که سطح اضطراب و تشویش در آن پایین است و دائما در حال سنجش رفتار خود هستند تا رفتارشان را با سایر مردم جامعه هماهنگ کنند و از دلخوری و اهانت بپرهیزند.
شما تظاهر می کنید که لباس جدید دوستتان از چیزی که واقعا هست، قشنگتر است و به عمه تان می گویید که واقعا عاشق کیک های شکلاتی اش هستید و نمی توانید برای خوردن کیک بعدی او صبر کنید. این نوع ادب و نزاکت جذاب است ولی اگر به روش هلندی ها کارها را انجام دهید (همانطور که خودشان می گویند: صاف و مستقیم به دل دریا زدن یعنی رک و راست و صادق بودن) ممکن است جلوی خیلی از مشکلات را بگیرد و دیگر زمان را برای ظاهرسازیهای بی مورد تلف نکرد. مثلا مردم هلند فکر می کنند که موضوع برگزیت می توانست طی دو هفته حل و فصل شود.
زمانیکه حدودا 10 سال پیش به هلند نقل مکان کردم، برخی اوقات برایم سخت بودکه خودم را وفق دهم. من و همسر هلندیم اغلب بر سر سوتفاهماتی ساده دعوایمان می شد. همسرم گله و شکایت می کرد که “تو به من نگفتی که نمی خواهی به مهمانی شام بیایی” ولی من فکر می کردم که خیلی روشن منظورم را با گفتن “فکر کنم می توانیم برویم ولی گزینه های بهتری نیز وجود دارد” به همسرم گفته ام.
الان دیگر یاد گرفته ام که صریح تر و رک تر باشم و وااقعا الان خوشحالترم. حالا دیگر زندگی ساده تر به نظر می رسد. اگر همسرم از من بپرسد که آیا می خواهم به فلان جا بروم ( و برخلاف میلم باشد)، حالا مثل هلندی ها صاف و مستقیم می گویم: نه.
امتیاز دهید (چپ بیشترین)